شروع نکردن واقعی
اگه این مقاله رو باز کردی، احتمالاً جزو همون آدمهایی هستی که:
- میدونه باید شروع کنه، ولی نمیکنه
- میدونه چیکار نکنه، ولی باز هم همون کار رو میکنه
- و از همه بدتر، بعدش خودش رو قضاوت میکنه
حالا یه حقیقت تلخ ولی نجاتبخش: مشکل ما تنبلی نیست. مشکل ما ضعف اراده نیست. مشکل ما بیبرنامگی هم نیست. مشکل ما اینه که احساساتمون پشت فرمون مغزمون نشستن، ولی ما فکر میکنیم منطقمون داره رانندگی میکنه.
اگه تا حالا گفتی: «حسش نیست» «از فردا» «الان حالشو ندارم» بدون که اینا جمله نیستن؛ اینها سیگنالهای عصبیان.
این مقاله قراره یه کار خطرناک بکنه: نه قراره انگیزهات بده نه قراره حال خوب تزریق کنه نه قراره بهت بگه مثبت فکر کن
قراره بهت نشون بده چرا مغزت علیه تو کار میکنه، چرا ناخودآگاهت ترمز میکشه، و چطور بدون جنگیدن با خودت، عملگرا بشی.
اگه دنبال حال خوب لحظهای هستی، این مقاله رو ببند. اگه دنبال فهمیدن خودتی، این سایت برای تو هست